فرید بارها در این گفتگو پای مشکلات اقتصادی را میان کشید و گفت هنگامی که هفت میلیون شاغل بدون امنیت شغلی و بیکار داریم، آستانه تحملها پایین آمده و افراد بیشتر دست به خشونت میزنند.
الهه محمدی ۱۰ سال پیش به سازمان بهزیستی رفت تا به قول خودش بتواند کمکی باشد برای حل مشکلاتی که سیستماتیک شکل گرفتهاند. حبیبالله مسعودی فرید، شش سال است که بر صندلی معاونت امور اجتماعی سازمان بهزیستی تکیه زده؛ سازمانی عریض و طویل با یک سر و هزار سودا. حالا که قطار دولت دوازدهم به ایستگاه آخر نزدیک میشود، او هم شاید باید با صندلیاش در یکی از مهمترین معاونتهای سازمان بهزیستی خداحافظی کند. اما به نظر میرسد از عملکردش راضی است گرچه میگوید مشکلات زیادی بر زمین مانده که برای حل کردنشان نیاز به همکاری دستگاههای مختلف دارد؛ «فقدان نگاه سیستمی آسیبهای جتماعی را افزایش داده است. باید همه نهادهای مربوط به این موضوعات دست به دست یکدیگر دهند تا دردی از مردم دوا شود.»
او میگوید ۲۳ درصد از افراد بالای ۱۵ سال در کشور، به اختلال روانی نیاز به مداخله مبتلا هستند؛ «از زمانی که پیامک خط ۱۲۳ به خانوادهها ارسال شده، تماسها هفت تا هشت برابر شده است؛ کودکآزاری مقداری کاهش اما در همسرآزاری افزایش داشتهایم که البته این افزایش زیاد نبوده است.»
فرید طی این گفتگو که در دفتر کارش در خیابان بهشت و به مناسبت هفته بهزیستی انجام شد، بارها پای مشکلات اقتصادی را میان کشید و گفت هنگامی که هفت میلیون شاغل بدون امنیت شغلی و بیکار داریم، آستانه تحملها پایین آمده و افراد بیشتر دست به خشونت میزنند.
او در پاسخ به این سوال که وضعیت اجتماعی پس از اعمال تحریمها تغییر کرده یا خیر؟ می گوید: «۱۰۰ درصد آسیبها بیشتر شده است.»
فرید در آخر از ۹۲۵ زن تن فروشی میگوید که سال گذشته در مراکز بازپروی زنان آسیبدیده پذیرش شدهاند؛ « در بحث تنفروشی شرایط تغییر کرده و به فضای مجازی انتقال پیدا کرده است. ما این افراد را دیگر زیاد در فضای خیابان نمیبینیم.»
زمان پایان دولت و بررسی چالشها، مشکلات و دستاوردها فرا رسیده است. شما مدتهاست در سازمان بهزیستی و شش سال است که در معاونت اجتماعی این سازمان سمت دارید. چقدر توانستید در این سالها به مسائل و آسیبهای اجتماعی به صورت اصولی بپردازید؟
به نظر من مسائل اجتماعی موضوعی چند عاملی بوده و به متغیرهای بسیاری وابسته است. ما نیز گاهی ممکن است تبیین درستی برای تبیین موضوعی نتوانیم پیدا کنیم. جملهای میگوید هر طور یک مسئلهای را تبیین کنید، راهحلهایتان نیز بر همان اساس است. مثلا در گذشته تنها اراده را راهحل مشکل اعتیاد میدانستند. تا زمانی که این موضوع را تکعاملی میبینیم، راهحلهایمان نیز همان گونه است اما با تغییر نگاه به موضوع و وقتی اعتیاد را یک اختلال روانی مزمن تلقی میکنیم، پنجره دیگری به روی موضوع باز میشود. در مسائل آسیبها نیز به همین ترتیب است. مثلا در حوزه social ecelogical model، این گونه است که برای وقوع یک مسئله هم علل فردی و هم نگاه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی داریم که مطالعات سهم هر کدام را مشخص میکند. اگر تنها بر بحث فردی تمرکز شود، جوابگو نیست. مثلا میگوییم مردم از دوچرخه استفاده کنند و برای آن تبلیغ میکنیم. اکنون مسئلهای برای فرد پیش میآید که کجا دوچرخهسواری کند؟ کنار ماشینها؟ ما باید امکان عملی شدن آن را به وجود بیاوریم؛ در بحث آسیب نیز به همین صورت، افرادی وارد شده و دچار تقلیلگرایی میشوند. مثلا من میگویم موضوع فقط فرهنگ است و دیگری موضوع را فقط اقتصاد میداند. ما میگوییم که تمامی این دلایل درست است.
یکی از بحثهای من همیشه نگاه سیستمی و فرآیندی به موضوعات بوده است. مثلا مدل شهرسازی اکنون ما یک مسئله است. هنگامی که سیاستگذاری ما این نوع زندگی را به ما تحمیل میکند، آپارتمان نشینی، کوچک شدن خانه، انجام بازیهای رایانهای برای کودک به دلیل مزاحمت برای همسایهها و … پیش میآید. محیطهای آپارتمانی مانند خانههای قدیمی، حیاط ندارند که کودکان در آن بازی کنند و بالاجبار به بازیهای رایانهای روی میآورند. ما شهری دوستدار کودک، دوستدار سالمند و … نساختهایم. هر چه به سوی انبوهسازیها میرویم مشکل بیشتر میشود. مثلا یک سالمند یا زن باردار یا … نمیتواند نزدیک خود محلی برای خرید پیدا کند. فقدان این نگاه سیستمی، هزینههای افراد را افزایش میدهد. در عرصه اجتماعی این مسائل مهم است.
یعنی شما سعی کردهاید که این نگاه سیستمی را در سازمان اجرا کنید؟ فکر میکنید این نگاه موفق بوده است؟
تا حدودی توانستیم موفق باشیم اما برخی عرصهها در اختیار ما نیست.
گفتید که این نگاه سیستمی وابسته به عوامل بسیاری است. کدام عوامل؟ کدام عرصهها در اختیار شما نبوده و برای مردم مشکلساز شده است؟
مثلا در بحث کودکان کار به کمک بسیاری نهادها نیاز داریم و باید با یکدیگر ائتلاف کنیم تا مشکل برطرف شود. در موضع سلامت نیز اوضاع به همین صورت است. وزارت بهداشت هر چه تلاش کند نمیتواند آلودگی هوا را از بین ببرد. تمام تلاشش را در حوزه سلامت انجام میدهد اما مسئله تصادفات جادهای را نمیتواند به تنهایی حل کند. ما به دنبال هم هدایتطلبی دستگاهها و هم یادآوری تکلیف دستگاهها هستیم. ما در سازمان، در مورد کودکان کار راههای بسیاری را طی کردهایم و شاید هر ماه یا هر هفته با وزارت کشور و استانداریهاصحبت میکردیم و وظیفه دستگاهها را یادآوری میکردیم. اگر دستگاهها نقششانرا بپذیرند، کارها بسیار راحتتر پیش میرود. مثلا برای کودکان زبالهگرد که بدترین شکل آن است، سعی کردیم تا کودکان را از فرآیند زبالهگردی نجات دهیم که شهرداری این کار را به نوعی انجام داد اما هنوز ما این کودکان را در خیابانها میبینیم. کار ریشهای اما این است که در ابتدا مشکل زباله را حل کنیم. درختی را تصور کنید که شاخههایش آسیب دیده است. ممکن است ساقهها را آسیب تلقی کنیم، مانند حذف کودکان دررعرصه زبالهگردی اما برای ریشهای حل کردن نیز نیاز به نگاه عمیقتری داریم.
راه حل نهایی چیست؟
باید سیاست اجتماعی فراگیر را انجام دهیم. برخی از آن دست ما نیست اما باید حمایت جمعی کنیم تا شاید مجلس، وزارت کار و … بتوانند کاری انجام دهند. ما نباید دچار تقلیلگرایی کنیم بلکه باید فهم خود را بالا ببریم. مثلا مسئله اتباع دنیای دیگری دارد و ما شاهد انواع و اقسام پدیدهها در این مسئله هستیم. مثلادر مورد کودکانی که بیمه ندارند باید با وزارت بهداشت تعامل شود که آنها دو بیمارستان را برای ارائه خدمات به صورت رایگان به آنها تخصیص دهند. یک کودک خیابانی یا فرد آسیبدیده برای ما سرنخ است و هنگامی که وارد آن میشویم، متوجه میشویم که فقط یک آسیب نبوده و بیشتر از آن آسیب وجود داشته است. در حوزه پزشکی نیز به همین صورت است. فردی که اضافه وزن دارد، مشکلات بیشتری هم دارد.
شما گفتید که ما برای کودکان کار کارهایی عملیاتی انجام دادهایم. تا چه اندازه در این شش سال توانستهاید این موضوع را ساماندهی کنید؟
ما مدعی حل تمام و کمال این موضوع نمیشویم. در حوزه زبالهگردی با توجه به بحثهای مختلف اقتصادی و… هنوز شاهد این ماجرا هستیم. کارهایی که در کرج یا توسط دادستانی مشهد انجام شد، جای تقدیر دارد. همکاری بهزیستی با دادستانی توانست تاحدودی این موضوع را کم کند و قطعا باید سیستم حمایتی را تقویت کنیم. ما مدام در حال رایزنی با وزارت کشور و سازمان برنامه و بودجه هستیم و توانستهایم خودمان یا خیران موضوعاتی را برطرف کنیم. یعنی کودک مشکلدار باید وارد سیستم حمایتی شود. ما هنگام ورود کودک، مسائل زندگی و خانوادهاش را بررسی میکنیم که اگر مشکلات اقتصادی دارند، به آنها کمک میکنیم یا اگر احیانا زن سرپرست خانواری است، در الویت اول برای رسیدگی خواهد بود یا فرد معلولی را که تاکنون در سازمان نبوده، تحت پوشش قرار میدهیم تا هم اوضاع بد خانواده و هم کودک را برطرف کنیم. اما اگر ببینیم که خانواده به کودک اهمیت نداده یا از کودک استفاده ابزاری میکند، پدر معتاد را به مرکز ترک اعتیاد میفرستیم یا اگر خانواده مشکلی ندارند و کودک سر کار میرود، تذکر و اخطارهای لازم داده میشود و در صورت تکرار ممکن است کودک به بهزیستی منتقل شود. بحث کودکان غیرایرانی نیز به همین شکل است. یعنی اگر کودک غیرایرانی که اجازه اقامت در ایران را دارد، به همین فرآیند مبتلا شود، اداره اتباع به موضوع رسیدگی میکند.
هر هفته دوشنبهها در سازمان جلسه بررسی مشکل داریم. در هرجلسه، یکی از موضوعاتمان در بحث آسیبهای اجتماعی، کودکان کار هستند. در تمام کشور این کار را انجام میدهیم اما در تهران و ۱۲ استان دیگر، طرحمان را اجرا کردیم. گفتگو با نهادهای مختلف کار دشواری است و مثلا به سختی میتوان با شهرداری یه نتیجه رسید، شهرداری وظیفهاش سازماندهی است و ما نباید به آنها یادآوری کنیم. در موقعیتی که دادستانی ورود کرد، کارهای بسیاری انجام شد و همه را پای کار آورد. ما نباید در بحث سلامت به دانشگاه علوم پزشکی اصرار کنیم که تو را به خدا کمکمان کنید.
نسبت کودکان کار ایرانی نسبت به کودکان غیرایرانی چگونه است؟
در تهران از سال گذشته که از اوایل مهر و آبان، کارمان را جدی آغاز کردیم توانستیم حدود ۸۰۰ کودک جذب کنیم که ۸۰ درصد آنها غیرایرانی هستند. ما در کل کشور نزدیک به ۶۰ درصد کودک کار غیر ایرانی داریم که در گذشته به این صورت نبود. از سال ۹۰ به بعد، شاهد زیادتر شدن آنها شدیم و به فکر سازماندهی آییننامه افتادیم. مثلا وزارت کشور و اداره اتباع در آییننامه پیشین حضور نداشتند. اکنون اتباع درکلانشهرها بالای ۷۰ درصد هستند. بخش مهم این موضوع، رسانه است و این مسئله باید وارد مرحله محیطی شود. مردم باید بدانند که کمک مالی به این کودکان موجب رفع این مسئله نمیشود، در حالی که انتظار میرود حداقل در ظاهرش تغییر ایجاد شود اما همچنان تغییری در این حوزه نمیبینیم. مردم جای کمک مالی به این کودک، او را به انجیاوها یا سمنهایی که به آنها اعتماد دارند، معرفی کنند. آنها هم برای کمک شروطی میگذارند؛ مثلا میگویند آن کودک به شرط گرفتن کمک، تحصیل کند. اکنون به نظر میآید که استقبال مردم در اهدای کمک مالی کمتر شده است اما همچنان وجود دارد. یک تبعه افغانستان حقوق کارگری خود را با درآمد فرزند خود مقایسه که میکند، درامد فرزندش را سه برابر حقوق خود میبیند.
چه میزان از مددجویان بهزیستی به ویژه کودکان کاری که تخت پوشش هستندبه کرونا مبتلا شدهاند؟
ما در این موضوع کارکرد خوبی داشتیم و توانستیم کنترل خوبی داشته باشیم. اولا ما خصوصا کودکان کار را در ابتدا سلامتسنجی کردیم. دوما کاهش سرانه ابتلای کودکان و سوما ظرفیت را ۵۰ درصد کاهش دادیم. یعنی مکانی را که ۱۰۰ کودک را پذیرش میکرد تبدیل به ۵۰ نفر کردیم.
آقای فرید، با توجه به وضعیت اقتصادیمان تا چه اندازه وضعیت آسیبهای اجتماعی میان خانوادههای ایرانی در سالهای اخیر تغییر کرده است؟
۲۳ درصد از افراد بالای ۱۵ سال، به اختلال روانی نیاز به مداخله مبتلا هستند.
این آمار پس از پاندمی بیشتر شده است؟
پیماشی در این زمینه انجام نشده اما در تمام دنیا این عامل شدت گرفته است. با بیشتر شدن مشکلات اقتصادی، سلامت روان مردم تحت تاثیر قرار میگیرد و آسیبهای اجتماعی مثل کودکآزاری وحتی مصرف موارد مخدر در برخی کشورها افزایش یافته است.
یعنی در دوران پاندمی، افزایش تماس با اورژانس اجتماعی بیشتر شده است؟
ما در این مسئله افزایش معنیداری نداشتهایم اما زمانی که پیامک خط ۱۲۳ به خانوادهها ارسال شد، تماسها هفت تا هشت برابر شد.
آغاز سن اختلالات روانی در ایران چه سنی است؟
اشکال مطالعات ما این است که تمام مطالعات روانشناختی مربوط به بالای ۱۵ سال است. در حالی که تعدادی از اختلالات پیش از این سن شروع میشوند. در دنیا شروع ۵۰ درصد از اختلالات روانی مربوط به زیر ۱۴ سالگی و ۷۵ درصد آن زیر سن ۲۴ سال است. این آمار، اهمیت توجه به سلامت روان را نشان میدهد و مانند دیگر بیماریها، در صورت تشخیص سریعتر، درمان راحتتر میشود؛ زمانی ما در مهدکودکها کودکان را از لحاظ اضطراب پایش میکردیم و در سالهای مختلف کودکان ۵-۶ ساله اضطراب داشتند. این مسئله نیاز به کار کردن روی والدین، کودک، مهدکودک و … دارد.
طرحی در آموزش و پرورش شروع شده است که البته کشوری نشده است به نام طرح نماد نظارت مراقبت اجتماعی دانشآموزان. براساس این طرح، در ابتدا باید روی سلامت اجتماعی دانشآموزان کار کنیم و دوم شناسایی دانشآموزان دارای اختلال روانی و خانوادههای آسیبدیده است. مثلا موردی از کودکآزاری بود که سریعا به ما خبر دادند و پیگیری کردیم.
پر آسیبترین استان کشور در حوزههای مختلف آسیبهای اجتماعی کدام استان است؟
بسیاری از استانها از گفتن نامشان خوششان نمیآید اما اساسا در کلانشهرها بیشتر است. مثل تهران، فارس، خراسان رضوی و … این آسیبها به دلیل جمعیت بالا و نوع فرهنگها بیشتر است اما احتمال وجود آسیبها دردیگر شهرهای کوچک نیز وجود دارد. قسمت رصد ما این استانها را شناسایی کرده و قطعا ورود خواهیم کرد. قاعدتا اقداماتی که برای خودکشی در ایلام انجام میشود، باید از استانهای دیگر بالاتر باشد.
افزایش کودکهمسری، کودکآزاری و همسرآزاری به خصوص در دوران پاندمی چقدر بوده است؟
کودکآزاری مقداری کاهش اما در همسرآزاری افزایش یافته است اما زیاد نبوده است. اما عامل خطر وجود دارد. هنگامی که هفت میلیون شغل بیامنیت شغلی داریم و بیکار داریم، آستانه تحمل پایین آمده و افراد بیشتر دست به خشونت میزنند.
این وضعیت اجتماعی پس از اعمال تحریمها تغییر کرده یا خیر؟
۱۰۰ درصد آسیبها بیشتر شده است. تحریم و کرونا قطعا تاثیرگذارند. نشستهای بسیاری برای زندگی پساکرونا انجام شده است. کارهایی را باید انجام میدادیم یا ندادیم و در دوران کرونا دچار مشکل شدیم و باید آنها را جبران کنیم. مثلا ما در سواد سلامت کار نکردهایم و همین موضوع در بحث کرونا باعث ابتلاهای بیشتر شده است. ما در مهارتها و سبک زندگی کار نکردهایم. به همین دلیل بسیاری افرادی که مجبور به ماندن در خانه شدند، گفتگو با یکدیگر را بلد نبودند. این مشکلات مانند کوه یخی بودند که کرونا به آن ضربه زد. مثلا در بحث عدالت اجتماعی با مجازی شدن تحصیل، متوجه افرادی شدیم که امکان حضور در فضای مجازی را نداشتند. ما تبلتهای بسیاری را با کمک خیران و سازمانهای دیگر اهدا کردیم؛ چرا دسترسی به فضای مجازی تا این حد گران است؟ ما باید پهنای باند اینترنت را برای حضور در فضای مجازی بیشتر کنیم. ما سواد رسانهای را به مردم یاد ندادهایم که معضلاتی در پی دارد؛ پس اکنون به دلیل انجام ندادن برخی کارها، خشونت خانگی اتفاق میافتد.
شما در شهریور ۹۶ گفته بودید به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر، ۵ و نیم نفر خودکشی کردهاند و ایران رتبه ۱۰۸ جهان را در این موضوع دارد. اکنون در سال ۱۴۰۰، آمار خودکشی افزایش داشته یا خیر؟
آمار خودکشی منجر به فوت را پزشکی قانونی میدهد. البته ما هنوز نیز در همین رنج هستیم. خودکشی در کشور ما جزء رتبههای بالا نیست. خاور دور و اروپای شرقی آمار بالایی دارند.
یعنی میزان خودکشی در شرایط پاندمی و وضعیت اقتصادی افزایش نیافته است؟
افزایش معناداری در آمار ما وجود ندارد. آمار را باید از پزشوی قانونی گرفت.
یعنی در سال ۹۹ بیشتر از سال ۹۶ نشده است؟
فکر کنم میزان مرگ و میر ناشی از خودکشی ۴۱ هزار نفر در سال باشد.
عدد ۴۱ هزار نفر در چه سالی ثبت شده است؟
سال ۹۸ یا ۹۹. بحث مهمی که در خودکشی وجود دارد تفاوت میان اقدام به خودکشی و خودکشی منجر به فوت است. ممکن است بسیاری به خاطر اقدام یه خودکشیها به بیمارستان بروند. انهایی هم که میخواستند اقدام کنند با اورژانس اجتماعی تماس گرفتند یا مثلا اقدامکنندهها به درمانگاه میروند که اصلا ثبت نمیشود. معمولا اگر تعداد خودکشیهای منجر به مرگ را ضربدر ۳۰ بکنید، آمار اقدام به خودکشی به دست میآید؛ اما نکته این است که خودکشی مانند هرم است. کف این هرم متعلق به مشکلات اقتصادی، اختلالات روانی و … است. طبقه بالاتر افکار خودکشی است. طبقه بعدی ارقام آسیبزننده است و بالاتر از انجام خودکشی منجر به فوت میشود. مهم این است که باید به موضوع سلامت روان و مسائل اقتصادی و اجتماعی پرداخت.
باید آمار و ارقام داشت. ممکن است همسایه ما خودکشی کند و من فکر کنم که خودکشی زیاد شده است.
سازمان بهزیستی در چند سال اخیر پایشی در این زمینه نداشته است؟
ببینید، در آمار ما تفاوت معناداری وجود نداشته است اما در مورد میزان مرگ و میر باید از پزشکی قانونی پرسید. نکتهای در مورد مطرح شدن مسائل افزایش خودکشی در سایتها باید بگویم که براساس فکتهای مبتنی بر شواهد بسیار میتواند کمککننده باشد. در بحث بحرانها، به خصوص در اوایل آن، نرخ برخی مسائل پایین میآید. مثلا فرد بخاطر خانوادهاش به زندگی ادامه میدهد و حتی در زمان حوادثی مانند سیل، آمار خودکشی کاهش پیدا میکند. زیرا فرد هدفی چون نگهداری از فرزند و خانواده خود دارد اما پس از چند ماه این آمار به صورت گذشته بازمیگردد. به همین دلیل است که باید مراقب سلامت روان مردم بود. دوستانی در خط ۱۴۸۰ بخشی برای مشکلات روانشناختی ناشی از کرونا ایجاد کردهاند. آمار تماسگیرندهها را نیز میتوان از وزارت گرفت.
در حال حاضر وضعیت فروش کودکان به چه صورت است؟ فروش کودکان الان بیشتر با چه قیمتی انجام میشود؟
قیمت را که معمولا ناجا یا قوه قضائیه دارد. چند سال پیش این بحث بسیار مطرح بود که عموما این فروشها در میان افراد بیخانمان است. مثلا زنان باردار سرپرست خانوار یا افرادی که مواد مصرف کرده و در حال خود نیستند، ممکن است بچهشان را بفروشند که در این مورد، اقدام اگاهانه نیست؛ اما گاهی فرد برای زایمان به بیمارستان میآید و پس از زایمان بچه را میفروشند.
ما در حال بروزرسانی یک تفاهمنامه با وزارت بهداشت هستیم که اجازه مرخص کردن مادران معتادی که برای زایمان به بیمارستان آمدند را ندارید، مگر این که پیش از آن به اورژانس اجتماعی خبر دهید که به گفته خودشان، میزان این موارد ۸۰ درصد کاهش یافته است؛ دو هفته پیش یکی از مراکز اعتیاد با من تماس گرفت و خبر از زایمان یک مادر معتاد داد که قاچاقچیها در صدد خرید بچهاش هستند. به ۱۱۰ زنگ زدیم و به نهادهای بالاتر من جمله دادستانی و پلیس مواد مخدر خبر دادیم. پس هنوز افرادی وجود دارند که این کار را انجام میدهند. الان توجه ما به سمت پاتوقها رفته است. زیرا بیشتر بیرون از بیمارستان این کار را انجام میدهند. پیشنهاد ما به وزارت بهداشت این بود که زنان باردار معتاد را در دوران بارداری شناسایی کرده و به آنها رسیدگی کنیم.
چند سال پیش مرکزی ایجاد شد که عهدهدار آن، جمعیت تولدی دوباره بود. حتی پس از زایمان نیز نباید مادر را رها کنیم و باید به آنها خدمت ویژه ارائه کنیم.
یعنی بیشترین فروش کودکان از سوی مادران معتاد صورت میگیرد؟
عمدتا این است اما برخی به خاطر مسائل دیگر است. موضوع پیچیدهای است اما تمام این موارد غیرقانونی است؛ در فرزندخواندگی همه چیز بر روال قانونی و سختگیرانه است اما بچهای که خارج از این مراحل رشد کرده، رها است و هزار بلا بر سر او میآید. مصوبهای حمایت از کودکان و نوجوانان که سال گذشته تصویب شد، تمام این موارد را جزء شرایط مخاطرهآمیز دانسته است و هر فرد مطلعی باید این مسئله را اطلاع دهد. یعنی با ۱۱۰ یا با ما تماس بگیرد. با این قانون جدید، برخورها سنگینتر است و فردی که این کار را انجام میدهد باید عواقبش را نیز بپذیرد.
آقای فرید، در حال حاضر چند خانه امن برای زنان خشونتدیده داریم داریم؟ و در مورد اسکان این زنان در چند سال اخیر، افزایش آمار پذیرش داشتهاید؟
ما نزدیک به ۳۶۰ اورژانس اجتماعی در کشور داریم و بسیاری از این زنان در مراکزمان پذیرش میشدند اما شاهد بودیم که افراد پذیرش شده، در گروههای مختلف هستند. مثلا یک بیخانمان یا دختری که از خانه بیرون آمده یا زنی که زندگیاش را میکرده اما به دلیل خشونت خانگی یا ترس از آن خانه بیرون آمده است؛ برای همین از نام خانه موقت به خانه امن تغییر پیدا کرد. ما نزدیک به ۲۷ مرکز خانه امن داریم که مختص این زنان است.
در این ۲۷ خانه امن، چند زن خشونتدیده وجود دارد؟
معمولا در نهایت ۵ نفر پذیرش میشوند.
چند روز زنان را در خانههای امن نگهداری میکنید؟
این زنان میتوانند شش ماه بمانند اما تلاش ما این است که در صورت مناسب بودن خانه، به آن جا بازگردند. در بسیاری از کشورها به این نتیجه رسیدهاند که علاوه بر آزاردیده باید به آزارگر هم توجه و روی او کار کرد، شاید او اختلال روانشناختی داشته باشد و نیاز به کمک دارد. فرد آزارگر، خودش قربانی است. پدر و مادری که بچهشان را میزنند، روش فرزندداری و مدیریت هیجان را یاد نگرفتهاند.
در مورد تعداد تماسها درباره کودکآزاری چطور؟ افزایشی داشتهاید؟
اکنون تفاوت رفتار ایجاد شده و کمتر کودکآزاری اتفاق میافتد اما تغییرات دیگر نیز وجود دارد. کرونا، مسائل اقتصادی، مواد صنعتی و … که اکثرا موجب خشونتهای مرگبار میشود و پشت بیشتر خشونتهای منحر به فوت، بحث مواد مطرح است و بخش دیگر، عدم آموزش مهارتهای زندگی به مردم که منجر یه خشونت میشود. یعنی از یک سو استانداردها بالا رفته است و مردم کمتر به خشونت خانگی روی میآورند و از سوی دیگر فشارهای اجتماعی و اقتصادی وجود دارد.
در نشستی در یکی از شهرها، آقایی گفت که اگر با زنم بحث کنم، پارکی نیست که در آن قدم بزنم؛ در مدلهایی که مطرح کردم، باید بدانیم که شهر چگونه به آرامش مردم منجر میشود.
شاید صحبتهایم به نظر ارمانگرایانه بیاید اما واقعا پول زیادی لازم ندارد و معماری آرامبخش میخواهد.
در حال حاضر بیشترین تماسها با اورژانس اجتماعی برای کودکآزاری است یا همسرآزاری؟
بیشترین تماسها بیشتر در مورد مسائل خانوادگی است که به مراکز دیگر ارجاع میدهیم. کودک آزاری و همسرآزاری دوشادوش هم بالا رفتهاند. این امر دو دلیل دارد. یکی این که در همسر آزاری یک انسان بالغ تماس میگیرد اما کودک به تلفن دسترسی ندارد اما مردم در این موارد حساستر هستند. اما همچنان باید روی بحث پیشگیری کار کنیم. ما از بسیاری از این موارد بیخبریم و حتی خشونت روانی عموما صدایش درنمیآید. این که چطور بتوانیم این آزارهای روانی پنهان را متوجه شویم، به اقدامات پیشگیرانه بازمیگردد.
زنکشیهای موسوم به قتلهای ناموسی در چند مدت اخیر بسیار رسانهای شد. اماری از زنکشیها و رتبهبندیشان دارید؟
آمار ندارم اما وجود دارد. در این مورد، دو سه بحث مهم دارد. ما حتما باید منتظر مشخص شدن این امر با توجه به قانون باشیم. موضوع مهم دیگر، بحث فرهنگی است که نقش رسانه و آموزش و پروش بسیار مهم است. اگر بحث فرهنگی انجام نشود، قانون نمیتواند آن را نهادینه کند.
اگر بحثهای مهارت زندگی، حقوق شهروندی و … را انجام دهیم، راه بسیار زیادی را طی کردهایم. اما در هر صورت این راه طولانی است و در ابتدا باید از لحاظ قانونی به جایی برسد. چرا مهارتهای زندگی و حقوق شهروندی را در مدارس آموزش نمیدهیم؟ ممکن است این درخت، دیر میوه بدهد اما کارآمدیاش بیشتر است و نهادینه میشود. اگر بر مسائل فرهنگی تمرکز کنیم، کار بهتر پیش میرود.
بهزیستی با بازماندگان این زنکشیها، ارتباطی دارد؟ یا به این موضوع زنکشی وارد میشود؟
اگر بتوانیم شرایط بحرانی خانواده را شناسایی کنیم، ممکن است. بعضا مواردی با همین مباحث به مرکز ما آمدهاند و این امر فرصتی برای فکر کردن از زوایای دیگر به موضوع میدهد که ممکن است هیجان را فروکش کرده و قتل را کاهش دهد.
اگر قاضی حکم دهد که کودک خوب نگهداری نمیشود و در معرض خشونت است، میتواند او را به بهزیستی منتقل کند و با گذشت زمان میتواند در این مورد با خانواده صحبت کرد. در بحثهای فرهنگی نیز باید با ریشسفیدان صحبت کرد.
اگر فرزند من امروز از خانه فرار کند، قطعا من نقشی در وقوع این اتفاق دارم و نتوانستهام به او درست یاد بدهم و ارتباط خوبی با او نداشتهام. زمانی فرزندان همه موارد را از خانوادهها یاد میگرفتند اما اکنون علاوه بر نقش خانواده، جامعهپذیر کردن کودکان است.
با توجه به وضعیت بد اقتصادی در کشور، حضور زنان روسپی و معتاد در سطح خیابان بیشتر شده است؟ بهزیستی دراین مورد وارد میشود؟
ما زنان آسیبدیده را در مراکز شبانهروزی نگهداری میکنیم که معمولا تا حداکثر ۲ سال آنجا هستند. ما سال گذشته ۹۲۵ نفر را در مراکز بازپروی زنان آسیبدیده پذیرش کردیم. برخی خودشان میآیند و برخی دیگر را نیروی انتظامی یا قوه قضائیه منتقل میکند. در بحث تنفروشی، مطالعاتی انجام شده است. شرایط این موضوع تغییر کرده و به فضای مجازی انتقال پیدا کرده است. ما این افراد را دیگر زیاد در فضای خیابان نمیبینیم.